خلاقیت در کسب و کار به معنای تزریق روحیه جستجوگر و پیشگام به تمام لایههای سازمان است تا هر چالش به فرصتی برای کشف و هر ایده به پلهای برای تعالی کسب و کار تبدیل شود. خلاقیت در محیط کسب و کار از همافزایی استعدادهای فردی، پویاییهای تیمی و ساختار سازمانی حمایتی نشأت میگیرد و نیازمند ایجاد فرهنگی مبتنی بر امنیت روانی است؛ جایی که کارکنان بدون ترس از شکست یا قضاوت، جسارت مطرح کردن ایدههای خام و حتی عجیب را داشته باشند.
علاوه بر این، خلاقیت در کسب و کار بستری برای ارتباطات آزاد و تبادل بیوقفه اطلاعات فراهم میآورد تا “نقطههای” به ظاهر نامرتبط بتوانند به شکلی خلاقانه به هم “متصل” شوند و راه حلهای نوینی را شکل دهند. خلاقیت پایه و اساس نوآوری در کسب و کار است و تا زمانی که ایدههای خلاقانه وجود نداشته باشند، وارد فاز اجرا و نوآوری نمیشوند.
در این مقاله از مدرسه کسب و کار مدیربان با ما همراه باشید تا درباره مفهوم خلاقیت و نوآوری در کسب و کار، تفاوت آنها، انواع نوآوری و روشهای پرورش و افزایش خلاقیت در کسب و کار صحبت کنیم.
راهنمای مطالعه مقاله
Toggleتعریف خلاقیت و نوآوری در کسب و کار
خلاقیت در کسب و کار، توانایی نظاممند برای تولید مداوم و هدفمند ایدههای بدیع و ارزشمند است که به حل مسائل، کشف فرصتهای نو، بهبود فرآیندها یا خلق محصولات و خدمات پیشرو منجر میشود.
نوآوری در کسب و کار صرفاً تولید ایدههای جدید نیست؛ بلکه فرآیند تکراری و سیستماتیک تبدیل ایدههای خلاقانه به راهحلهای عملی و ارزشمند است. این ارزش زمانی محقق میشود که یک راه حل از سه جنبه متعادل باشد:
- مطلوبیت یعنی این راهحل واقعاً برای انسانها (مشتریان یا کاربران) جذاب، مفید و مورد نیاز باشد و به درستی به دغدغهها و خواستههای آنها پاسخ دهد.
- امکانپذیری بدین معنا که از نظر فنی، تکنولوژیکی و عملیاتی بتوان آن را اجرا کرد؛ به عبارتی منابع و قابلیتهای لازم برای ساخت و ارائه آن وجود داشته باشد.
- توجیهپذیری یعنی این راهحل از منظر کسبوکار پایدار و سودآور باشد و بتواند یک مدل درآمدی موفق ایجاد کند و ارزش اقتصادی به همراه داشته باش.
در جدول زیر به مقایسه بیشتر خلاقیت و نوآوری پرداختهایم.
جنبه | خلاقیت | نوآوری |
---|---|---|
تعریف | تولید ایدههای تازه، اصیل، مفید و بالقوه ارزشمند. فکر کردن به چیزهای جدید. | پیادهسازی موفقیتآل و عملیاتی کردن ایدههای جدید و ارزشمند که منجر به خلق ارزش ملموس و قابل درک میشود. انجام دادن چیزهای جدید. |
تمرکز اصلی | چه چیزی میتواند باشد؟ | چگونه میتوانیم آن را بسازیم و عرضه کنیم؟ |
ریسک غالب | ریسک ذهنی (ترس از قضاوت، عدم پذیرش ایده خام، شکست در ایدهپردازی). | ریسک مالی، عملیاتی، بازاریابی و اجرایی (عدم موفقیت در بازار، شکست در اجرا، عدم بازگشت سرمایه). |
کلام کلیدی | فکر جدید | ارزش جدید |
ماهیت | ذهنی، فکری، مفهومی، انتزاعی، اغلب ناملموس. | عملیاتی، اجرایی، نتیجهمحور، ملموس، کاربردی. |
خروجی نهایی | ایده، مفهوم، راه حل بالقوه، بینش جدید، طرح اولیه. | محصول جدید، خدمت جدید، فرآیند بهبود یافته، مدل کسبوکار بدیع، ارزش خلق شده. |
مرحله در فرایند | مرحله اولیه و پیشنیاز (جرقه، تولید ایده). | مرحله بعدی و تکمیلی (تحقق، اجرا، تجاریسازی). |
مثال | یک طراح به ایدهای برای یک اپلیکیشن کاملاً جدید برای سفارش غذا فکر میکند. | آن ایده اپلیکیشن، توسعه داده شده، کدنویسی شده، بازاریابی شده و به میلیونها کاربر ارائه میشود تا از آن طریق سفارش غذا بدهند. |
انواع نوآوری در کسب و کار
برایان کوین (Brian Quinn) یکی از نویسندگان کتاب “The Ten Types of Innovation: The Discipline of Building Breakthroughs” است.
در این کتاب، آنها ۱۰ نوع نوآوری را معرفی میکنند که به سه دسته اصلی تقسیم میشوند: پیکربندی (Configuration)، پیشنهاد (Offering) و تجربه (Experience).
هر نوع نوآوری، اهداف و رویکردهای متفاوتی دارد که مدیران و صاحبان کسبوکار باید برای ایجاد تحول واقعی، از آنها آگاه باشند و ما در این بخش درباره آنها صحبت خواهیم کرد.
۱. انواع نوآوری در دسته پیکربندی
این نوآوریها بر نحوه عملکرد داخلی یک کسبوکار و سیستمهای آن متمرکز هستند. نوآوری های دسته پیکربندی بیشتر در پسزمینه فعالیت میکنند و اغلب توسط مشتری دیده نمیشوند؛ اما تأثیر عمیقی بر کارایی، سودآوری و مدل کسبوکار دارند. این نوآوریها به موارد زیر تقسیم میشوند.
۱.۱ نوآوری مدل سود
مدلهای سود، روشهای نوآورانهای هستند که شما بهوسیله آنها ایده خود را به پول تبدیل میکنید. به جای اینکه فقط در محصول یا خدمت خود نوآوری کنید، در نحوه کسب درآمد از آن نوآوری میکنید.
این نوآوری میتواند شامل تغییرات در قیمتگذاری ایجاد جریانهای درآمدی جدید یا تغییر در ساختار هزینه برای افزایش حاشیه سود باشد.
برای مثال، یک شرکت نرمافزاری به جای فروش یکباره نرمافزار، آن را به صورت اشتراک ماهانه ارائه میدهد که جریان درآمدی ثابتتری ایجاد میکند و امکان بهروزرسانی مداوم را فراهم میآورد.
بهعنوان مثال شرکت ژیلیت مدل کسب و کار تیغهای اصلاح را با فروش دسته تیغ ارزان و تیغهای یدکی گرانتر و با حاشیه سود بالا (مدل “تیغ و ژیلت” یا “Razor and Blades”) متحول کرد.
۱.۲ نوآوری شبکه
نوآوری شبکه به معنای استفاده از ارتباطات، شراکتها و همکاریها با دیگران برای خلق ارزش است که فراتر از تواناییهای داخلی یک شرکت است.
هیچکس نمیتواند همه کارها را به تنهایی انجام دهد. نوآوری شبکه، هنر استفاده از شرکتهای دیگر، شرکا و حتی مشتریان برای کشف و ارائه ارزش جدید است.
این نوع نوآوری بر این اصل استوار است که ارزش بیشتری را میتوان از طریق همکاری و همافزایی با نهادهای خارجی ایجاد کرد تا صرفاً با تکیه بر منابع و توانمندیهای داخلی.
نوآوری شبکه شامل ایجاد اکوسیستمها، شراکتهای استراتژیک و شبکههای باز نوآوری است. نوآوری شبکه میتواند به شرکتها امکان دسترسی به تخصصهای جدید، فناوریهای مکمل، بازارهای جدید، کاهش ریسکهای توسعه و به اشتراکگذاری هزینهها را بدهد.
۱.۳ نوآوری ساختار
نوآوری ساختار بر این اصل متمرکز است که چگونه افراد را در یک سازمان سازماندهی کرده و چگونه استعدادها و داراییهای فیزیکی را هماهنگ کنید.
این نوع نوآوری به نحوه سازماندهی داخلی شرکت، تخصیص تیمها، مدیریت استعدادها و ساختار سازمانی آن مربوط میشود. هدف آن بهینهسازی جریان کار، افزایش همکاری، تقویت فرهنگ سازمانی و افزایش بهرهوری از طریق تغییرات در ساختار داخلی است.
نوآوری در ساختار میتواند شامل ایجاد تیمهای کوچک و مستقل (مانند تیمهای چابک)، ادغام یا تفکیک بخشها، ایجاد مراکز اشتراکی خدمات یا طراحی مجدد فضای فیزیکی کار برای افزایش تعامل باشد.
این نوع نوآوری اغلب با تغییر در فرهنگ و نحوه کار روزمره همراه است. به عنوان مثال شرکت W.L. Gore & Associates (سازنده Gore-Tex) از یک ساختار سازمانی شبکهای و غیر سلسله مراتبی استفاده میکند که در آن تیمهای کوچک و خودمدیریتشونده، کارها را پیش میبرند.
این ساختار مسطح و بدون رتبه رسمی، نوآوری و همکاری را در تمام سطوح تشویق میکند.
۱.۴ نوآوری فرایند
نوآوری فرایند یعنی شکستن قالبهای ذهنی قدیمی درباره “چگونگی انجام کارها” و طراحی فرآیندهایی که نهتنها کارایی را متحول میکنند، بلکه به خودی خود به یک منبع نوآوری و تمایز تبدیل میشوند.
نوآوری فرآیند میتواند شامل معرفی فناوریهای جدید در تولید، اتوماسیون وظایف، بهینهسازی زنجیره تأمین، بهبود مدیریت موجودی یا طراحی مجدد فرآیندهای خدمات مشتری باشد.
نوآوری فرآیند میتواند به کاهش هزینهها منجر شود که این خود امکان ارائه قیمتهای رقابتیتر یا افزایش حاشیه سود را فراهم میکند. همچنین میتواند به افزایش کیفیت محصول یا سرعت عرضه به بازار منجر شود که به نوبه خود به رضایت مشتری و مزیت رقابتی تبدیل میشود.
این نوع نوآوری اغلب در پشت صحنه اتفاق میافتد، اما تأثیر آن بر عملکرد و سودآوری شرکت قابل توجه است. به عنوان مثال شرکت زارا با نوآوری در فرآیند زنجیره تأمین خود، از طراحی تا عرضه محصول به فروشگاه در مدت زمان بسیار کوتاه (چند هفته) که در صنعت مد بیسابقه بود، به یک بازیگر اصلی تبدیل شد.
۲. انواع نوآوری در دسته پیشنهاد
این نوآوریها بر محصولات و خدمات اصلی شرکت متمرکز هستند؛ یعنی آنچه شرکت به بازار ارائه میدهد. نوآوری در دسته پیشنهاد شامل موارد زیر است. نوآوریهای دسته پیشنهاد به موارد زیر تقسیم میشوند:
۲.۱ نوآوری عملکرد محصول
نوآوری در عملکر محصول یعنی تبدیل آن از یک کالا یا خدمت ساده به یک راهحل بینظیر که نهتنها نیازهای آشکار را برطرف میکند، بلکه خواستههای پنهان یا حتی کشفنشدهی مخاطب را نیز پاسخ میدهد.
شما محصول را به سطحی ارتقا میدهید که نه فقط “بهتر” عمل کند، بلکه “متفاوت” و “تحولآفرین” عمل کند. در این نوع از نوآوری شما محصول را به سطحی ارتقا میدهید که نه فقط “بهتر” عمل کند، بلکه “متفاوت” و “تحولآفرین” عمل کند.
نوآوری عملکرد محصول در این معنا، ایجاد یک “استاندارد جدید” است که قواعد بازی را عوض میکند و شما را از یک بازیگر در بازار، به خالق یک طبقهبندی جدید یا رهبر بیچون و چرای آن تبدیل میکند.
به عنوان مثال در شرکت اپل هر نسل جدید آیفون با بهبودهایی در عملکرد دوربین، پردازنده، صفحه نمایش و قابلیتهای جدید (مانند Face ID) نسبت به مدل قبلی، نوآوری عملکرد محصول را نشان میدهد.
۲.۲ نوآوری سیستم محصول
نوآوری سیستم محصول، به معنای بازطراحی هوشمندانه مجموعهای از کالاها، خدمات و تجربیات مرتبط است که با همکاری بینقص، یک راهحل یکپارچه، جامع و چندوجهی را برای مشتری رقم میزنند.
در این نوع نوآوری ارزش کل سیستم، به مراتب از مجموع ارزش اجزای آن فراتر میرود. به عنوان مثال نوآوری اپل در ایجاد یک سیستم متشکل از آیفون، آیپد، مک، اپل واچ، ایرپاد و خدماتی مانند iCloud و App Store است که همگی به طور یکپارچه با یکدیگر کار میکنند و یک تجربه کاربری منحصر به فرد و جامع ارائه میدهند.
۳. انواع نوآوری در دسته تجربه
این نوآوریها بر نحوه تعامل شرکت با مشتریان و ارائه ارزش به آنها متمرکز هستند. نوآوری های دسته مشتری به موارد زیر تقسیم میشود. این نوآوریها به موارد زیر تقسیم میشوند.
۳.۱ نوآوری خدمت
نوآوری خدمت بر تعاملات مشتری قبل، حین و بعد از خرید محصول یا خدمت متمرکز است. این نوع نوآوری فراتر از خود محصول میرود و بر کل تجربه مشتری از ارتباط با شرکت تمرکز دارد.
نوآوری خدمت میتواند شامل بهبود خدمات مشتری (مثل پشتیبانی آنلاین ۲۴/۷، چتباتهای هوشمند)، ارائه آموزش و پشتیبانی پس از فروش، خدمات نصب و نگهداری یا تسهیل فرآیند خرید و بازگشت کالا باشد.
هدف نوآوری خدمت افزایش رضایت مشتری، ایجاد وفاداری و تمایز از رقبا از طریق ارائه یک تجربه خدماتی برتر است.
به عنوان مثال زاپوس (خردهفروشی آنلاین کفش) با ارائه خدمات مشتری فوقالعاده (ارسال و بازگشت رایگان، خط تلفن ۲۴ ساعته، سیاست بازگشت ۳۶۵ روزه)، حتی اگر قیمتهایش همیشه پایینترین نبود، وفاداری مشتری بیسابقهای ایجاد کرد.
۳.۲ نوآوری کانال
نوآوری کانال به این سؤال میپردازد که چگونه میتوانید محصولات و خدمات خود را به مشتریان ارائه دهید که برای آنها سادهتر، سریعتر یا لذتبخشتر باشد.
نوآوری کانال به نحوه توزیع و دسترسی مشتریان به محصولات و خدمات مربوط میشود. این نوع نوآوری میتواند شامل ایجاد کانالهای فروش جدید (مانند فروش مستقیم آنلاین، اپلیکیشنهای موبایل، ماشینهای فروش خودکار)، بهینهسازی کانالهای موجود (مانند بهبود تجربه فروشگاه فیزیکی)، یا ایجاد راههای نوآورانه برای تحویل (مانند پهپادهای تحویل کالا) باشد.
نوآوری کانال میتواند به شرکتها امکان دسترسی به بازارهای جدید، کاهش هزینههای توزیع و ایجاد یک مزیت رقابتی از طریق تجربه خرید برتر را بدهد.
به عنوان مثال نوآوری آمازون در ایجاد یک کانال فروش آنلاین جامع که به مشتریان امکان دسترسی به میلیونها محصول را با راحتی بینظیر و تحویل سریع میدهد، کل صنعت خردهفروشی را متحول کرد.
۳.۳ نوآوری برند
نوآوری برند نه صرفاً بازطراحی لوگو یا شعار، بلکه بازآفرینی جسورانه و مداوم “شخصیت و روایت” یک کسبوکار در ذهن و قلب مخاطب است.
نوآوری در برند تبدیل آن از یک نام تجاری صرف به یک تجربه احساسی، یک ارزش مشترک، یا حتی یک جنبش که فراتر از محصول عمل کرده و ارتباطی عمیق و وفاداری بیقید و شرط را رقم میزند.
این نوآوری به معنای خلق یک هویت زنده و پویا است که از طریق تمام نقاط تماس با مشتری، از محصول و خدمات گرفته تا پیامرسانی و فرهنگ سازمانی، به طور یکپارچه تجلی مییابد. هدف، نه فقط شناساندن نام، بلکه تولید معنا و ایجاد حسی از تعلق در مشتری است.
نوآوری برند، شما را از یک عرضهکننده کالا به یک صدای تأثیرگذار یا یک نماد فرهنگی تبدیل میکند که در رقابتیترین بازارها نیز، نه با قیمت یا ویژگی، بلکه با قدرت روایی و پیوند عاطفیاش، برنده میشود.
نوآوری برند میتواند شامل تغییرات در نحوه ارتباط برند با مشتریان، لحن پیامرسانی و حتی مشارکت در مسائل اجتماعی باشد تا برند را در ذهن مشتریان برجستهتر کند.
راه های پرورش خلاقیت در کسب و کار
خلاقیت یک توانایی ذاتی نیست، بلکه مجموعهای از مهارتهاست که میتوان با تمرین و استفاده از ابزارهای مشخص آن را در افراد و تیمها پرورش داد. در ادامه این بخش راهکارهایی را برای افزایش خلاقیت در کسب و کار معرفی میکنیم. این راه ها عبارتند از:
۱. مدیریت نادانی، نه مدیریت دانش
بسیاری از مدیران فرض میکنند که با جمعآوری اطلاعات کافی، میتوانند بهترین تصمیمات را بگیرند. اما متاسفانه این کار یکی از موانع خلاقیت سازمانی است و نوآوری و خلاقیت واقعی در “ناحیه نادانی” رشد میکند.
مدیران باید با نادانی خود و کارکنانشان راحت باشند و حتی آن را بپذیرند. تلاش برای دانستن همه چیز و کنترل تمام متغیرها، خلاقیت را خفه میکند.
در عوض، باید فرآیندهایی ایجاد کرد که به کشف فعالانه نادانیها و آزمایش در شرایط عدم قطعیت کمک کنند. درواقع به جای تلاش برای داشتن تمام پاسخها پیش از شروع، مدیران باید فرهنگی را ترویج کنند که در آن پرسیدن سؤالات درست مهمتر از داشتن پاسخهای کامل است.
باید منابع و زمان کافی برای “پروژههای اکتشافی” اختصاص داد که هدفشان کشف ناشناختههاست؛ حتی اگر مسیر و نتیجه نهایی مبهم باشد. این رویکرد به معنای سرمایهگذاری بر ریسکهای کنترلشده و ایجاد فضایی برای آزمون و خطاست؛ جایی که شکستها دادههایی ارزشمند برای یادگیری فراهم میکنند.
۲. ایجاد فضا برای بازخورد بیرحمانه اما سازنده
در یک سازمان خلاق، ایدهها باید به طور مداوم در معرض نقدهای صریح و بیپرده قرار گیرند. اما نکته کلیدی اینجاست که این بازخورد باید “بدون قدرت” باشد؛ یعنی صاحب پروژه، قدرت نهایی تصمیمگیری را دارد و مجبور نیست هر بازخوردی را بپذیرد.
این آزادی، به بازخورددهندگان جسارت میدهد تا کاملاً صادق باشند و به دریافتکنندگان کمک میکند تا بدون احساس تهدید، بشنوند و بیاموزند.
مدیران باید فراتر از جلسات بازخورد سنتی بروند. باید سیستمی را طراحی کنند که در آن تیمهای مستقل و باتجربه، با دیدگاهی بیرونی و بدون تعصبات داخلی، ایدهها و پروژههای یکدیگر را به چالش بکشند.
هدف نهایی این کار تقویت ایده از طریق اصطکاک سالم است؛ نه له کردن آن. این سیستم تضمین میکند که ایدههای ضعیف قبل از سرمایهگذاریهای بزرگ حذف شوند و ایدههای قویتر و منعطفتر بیرون بیایند.
۳. حفاظت از “نوزاد زشت” در برابر “کمالگرایی سمی”
تمام ایدههای بزرگ در ابتدا “نوزادان زشت” هستند؛ ناقص، آسیبپذیر و پر از نقص. یک اشتباه رایج در سازمانها این است که این ایدههای خام را در مراحل اولیه خود، با معیارهای کمالگرایانه ارزیابی کرده و از بین میبرند.
مدیران باید نقش “پرورشدهنده باغ” را ایفا کنند که از این “نوزادان زشت” محافظت میکند تا فرصت رشد و تکامل پیدا کنند. درواقع مدیران باید تشخیص دهند کمالگرایی زودهنگام، قاتل نوآوری است.
آنها باید فرآیندهایی را ایجاد کنند که اجازه دهند ایدهها در مراحل اولیه خود، در یک فضای “ایمن” و بدون فشار بیش از حد برای بینقصی، نفس بکشند و رشد کنند. این به معنای تأکید بر “تکرار سریع و ارزان” و پذیرش اینکه نسخه اولیه یک ایده، هرگز بهترین نسخه آن نخواهد بود.
این رویکرد، به مدیران کمک میکند تا به جای تمرکز سطحی بر “چگونه خلاق باشیم؟” به “چگونه سازمانی را بنا نهیم که خلاقیت در آن به صورت طبیعی جوانه بزند و رشد کند؟” بیاندیشند.
۴. خلق فرهنگ شادی از ایدهها
مدیران باید جوّی ایجاد کنند که در آن “ایدهها جشن گرفته شوند”، فارغ از اینکه چقدر خام یا غیرعادی به نظر میرسند. این به معنای ارزشگذاری برای خود فرآیند ایدهپردازی و جسارت در طرح آنها است، نه صرفاً نتایج نهایی.
با پاداش دادن (حتی شفاهی) به مشارکتها و تشویق به اشتراکگذاری آزادانه افکار، ترس از قضاوت از بین میرود. این کار باعث ایجاد “گنجینهای از ایدههای بد” نیز میشود؛ جایی که افراد عمداً ایدههای خندهدار یا نامعقول را مطرح میکنند تا فشار روانی را کاهش داده و ذهن را برای ایدههای بهتر باز کنند.
وقتی کارکنان بدانند که ایده آنها، هرچقدر هم که نامتعارف باشد، با استقبال و نه سرزنش مواجه میشود، ذهنشان برای تفکر واگرا بازتر میشود.
۵. تشویق به شکستهای خوب
مدیران کسب و کار باید بین “شکستهای خوب” (که از ریسکهای حسابشده و تلاش برای نوآوری حاصل میشوند و درسهای ارزشمندی دارند) و “شکستهای بد” (ناشی از بیکفایتی یا بیتوجهی) تمایز قائل شوند.
سازمانها نه تنها باید شکستهای خوب را تحمل کنند، بلکه باید از آنها یاد بگیرند و حتی به نوعی به آنها پاداش دهند.
این کار میتواند از طریق برگزاری جلسات “آنچه آموختیم” پس از پروژههای ناموفق یا دادن “کارت آزادی از زندان” باشد که به تیمها اجازه میدهد بدون عواقب منفی، یک اشتباه را تجربه کنند.
ترس از شکست، بزرگترین مانع خلاقیت است. وقتی سازمان فضایی امن برای آزمایش فراهم میکند و شکست را به عنوان گامی در مسیر یادگیری میبیند، افراد جسارت بیشتری برای تجربه ایدههای جدید و نامطمئن پیدا میکنند.
۶. توسعه خودمختاری کنترلشده
برای پرورش خلاقیت، افراد نیاز به درجهای از آزادی دارند تا بتوانند کنجکاویهای خود را دنبال کنند و بر روی ایدههایشان کار کنند. اما این خودمختاری باید “کنترلشده” باشد، نه بیحد و مرز.
خودمختاری کنترل شده به معنای تخصیص زمان و منابع مشخص (مثلاً “قاعده ۲۰ درصد” گوگل که به کارکنان اجازه میدهد ۲۰ درصد از زمان خود را به پروژههای شخصی اختصاص دهند) یا ایجاد تیمهای کوچک و مستقل است که اختیار تصمیمگیری در حوزه مشخصی را دارند.
آزادی در چارچوبهای مشخص، به کارکنان اجازه میدهد تا مالکیت ایدههای خود را به عهده بگیرند و با انگیزه درونی بیشتری به دنبال راهحلهای نوآورانه باشند، بدون اینکه از مسیر کلی سازمان خارج شوند.
۷. ایجاد تنوع در تیمها
تنوع در تیمها (از نظر پیشینه، مهارت، طرز فکر، تجربه) در پرورش خلاقیت بسیار تاثیر دارد؛ زیرا ترکیب دیدگاههای مختلف منجر به ایدههای غنیتر و غیرمنتظره میشود.
سازمانها باید محیطهایی را ایجاد کنند که در آنها “برخوردهای تصادفی” رخ دهد؛ مثلاً فضاهای غیررسمی برای گفتگو، یا رویدادهایی که افراد از بخشهای مختلف را گرد هم آورد.
تنوع دیدگاهها منجر به اصطکاک سالم فکری میشود که خلاقیت را شعلهور میکند. برخوردهای تصادفی نیز میتوانند جرقههایی برای “اتصال نقاط” و خلق ایدههای جدید از ترکیب اطلاعات نامرتبط باشند.
۸. به چالش کشیدن وضعیت موجود
مدیران باید به طور مداوم “چرا” بپرسند و وضعیت موجود را به چالش بکشند. بسیاری از سازمانها دارای “قوانین نانوشته” یا فرضیات پنهان هستند که خلاقیت را خفه میکنند.
صاحبان کسب و کار باید این قوانین را شناسایی کرده و عمداً آنها را زیر پا بگذارند تا فرصتهای نوآورانه جدید کشف شوند.
این کار میتواند شامل برگزاری “جلسات بیقانونی” باشد که در آن هیچ قانونی وجود ندارد یا تشویق به “تفکر خارج از جعبه” به صورت هدفمند رخ میدهد.
شکستن الگوهای فکری و رویههای ثابت، به ذهن اجازه میدهد تا راهحلهایی را ببیند که قبلاً به دلیل محدودیتهای ذهنی یا سازمانی نادیده گرفته شده بودند.
۹. استفاده از تحریککنندههای خلاق
ابزارها و تمرینات مشخصی وجود دارد که میتوانند به عنوان “تحریککنندههای” خلاقیت عمل کنند. تحریککننده های خلاقیت شامل تکنیکهای خاص برای طوفان فکری، بازیهای خلاقانه، یا حتی استفاده از کلمات تصادفی برای ایجاد ارتباطات جدید است.
هدف این روش این است که به طور آگاهانه ذهن را از مسیرهای معمول خارج کرده و به سمت تفکر واگرا سوق داد. این تکنیکها به تیمها و افراد کمک میکنند تا به طور سازمانیافته از بلوکهای فکری عبور کرده و جریان ایدهها را آزاد کنند.
۱۰. پرسشگری مداوم
خلاقیت با سؤال پرسیدن شروع میشود. نه فقط سؤالات سطحی، بلکه سؤالات عمیق و چالشبرانگیز. سه سؤال جادویی وجود دارد که به شکستن فرضیات و باز کردن دیدگاهها کمک میکنند. این سوالات عبارتند از:
- چرا؟: این سؤال به ریشهی مشکلات و فرضیات میرود. چرا این کار را اینگونه انجام میدهیم؟ چرا این محصول این ویژگی را دارد؟
- چه میشود اگر؟: این سؤال مرزهای ممکن را به چالش میکشد. چه میشود اگر همه قوانین را کنار بگذاریم؟ چه میشود اگر منابع نامحدود داشتیم؟
- چرا نه؟: این سؤال مقاومتها را بررسی میکند. چرا نمیتوانیم این کار را انجام دهیم؟ موانع واقعی کداماند؟
مدیران باید فرهنگی را ایجاد کنند که در آن پرسیدن سؤالات چالشبرانگیز تشویق شود. جلسات را با سؤالات باز شروع کنید، تیمها را برای زیر سؤال بردن وضعیت موجود توانمند سازید و به آنها بیاموزید که از سؤال کردن از “چراها” نترسند. این به کشف فرصتها و مشکلات پنهان کمک میکند.
۱۱. مشاهده دقیق
بسیاری از ایدههای خلاقانه از مشاهده دقیق و کنجکاوانه دنیای اطراف سرچشمه میگیرند. این به معنای توجه به جزئیات، الگوها، و رفتارهای انسانی است که دیگران ممکن است نادیده بگیرند.
این مهارت شامل استفاده از حسها برای درک عمیقتر مشتریان، رقبا و محیط کسب و کار است.
مدیران باید تیمها را تشویق کنند تا فراتر از تحلیلهای عددی بروند و وقت خود را صرف مشاهده مستقیم مشتریان (در محیط طبیعی آنها)، فرآیندهای داخلی و حتی رقبا کنند.
از روشهایی مانند “قدم زدن در کارخانه/فروشگاه” یا “توجه ویژه به رفتارهای مشتری” استفاده کنید. این مشاهده دقیق، بینشهای تازهای را برای نوآوریهای محصول، خدمت یا فرآیند فراهم میکند.
۱۲. تداعی و ارتباط
این مهارت به ایجاد ارتباطات بین عناصر به ظاهر نامرتبط اشاره دارد. بهترین نوآوران میتوانند مفاهیم، چیزها و افراد را به روشهای تخیلی به هم متصل کنند. خلاقیت اغلب نه در خلق کاملاً جدید، بلکه در ترکیبهای جدید از ایدههای موجود نهفته است.
این مهارت شامل توانایی دیدن شباهتها و الگوها در حوزههای متفاوت است. تیمها را به “تفکر فراتر از صنعت” تشویق کنید. تمرینهایی مانند “ترکیب اجباری” را اجرا کنید. به این صورت که دو کلمه کاملاً نامرتبط (مثلاً “قهوه” و “هواپیما”) را انتخاب کنید و از تیم بخواهید ایدههایی برای ارتباط آنها یا استفاده از ویژگیهای یکی در دیگری پیدا کنند.
همچنین، برگزاری جلسات با حضور افراد از دپارتمانهای مختلف یا حتی خارج از سازمان میتواند به این تداعیهای غیرمنتظره کمک کند.
سخن پایانی
درک ما از خلاقیت و نوآوری در کسبوکار نشان میدهد که این دو، نه لوکس، که موتور محرک بقا و رشد سازمانها هستند. خلاقیت جرقهای است برای ایدههای تازه، توانایی دیدن فرضیات پنهان و ساختن ارتباطات نوآورانه. اما این جرقه تنها آغاز راه است؛ نوآوری فرآیند حیاتی تبدیل این ایدهها به ارزش ملموس و قابل اجراست که یا به عنوان محصول/خدمتی جدید ظاهر میشود یا فرآیندها و مدلهای کسبوکار را دگرگون میسازد. برای مدیران و صاحبان کسبوکار، پرورش این توانمندیها، به معنای معماری هوشمندانهی فرهنگ سازمان است