در یک گفتوگوی کوچینگی حتما برای شما (بهعنوان کوچ) پیش آمده است که با شوروشوق فراوان سؤالی را بپرسید و با نمیدانم روبهرو میشوید. چنین لحظاتی برای کوچ میتواند بسیار کلافهکننده باشد؛ مانند گفتوگوی زیر: + فکر میکنی چه راههای دیگری وجود دارد؟ -نمیدانم! + دوست داری آخر جلسه به کجا برسیم؟ -نمیدانم! + میخواهی چه تغییری در زندگیات ببینی؟ نمیدانم! در این نوشتار به بررسی علتهای «نمیدانم» گفتنِ مراجع میپردازیم و ۱۲ راه را برای تبدیل نمیدانمها به لحظات کشف (یا aha-moment) معرفی میکنیم.
خیلی از اوقات وقتی مراجعان میگویند: «نمیدانم»، درواقع میدانند؛ اما برای آنها ناخوشایند است که با جواب روبهرو شوند. وقتی به غریزههایمان بهعنوان یک کوچ اعتماد میکنیم و به آنها اجازه میدهیم که از آن واقعیت ناخوشایند صحبت کنند- اگرچه ممکن است واقعاً ناخوشایند باشد- ممکن است با شنیدن یک «آهان فهمیدم» شگفتزده شوید. نمیدانم مراجع میتواند نشاندهنده دلایل مختلفی باشد؛ بهعنوان مثال:
- مراجع میداند دقیقاً چهکاری باید انجام دهد؛ اما برای آن آمادگی کافی ندارد؛
- ممکن است هنوز اعتماد کافی به ما بهعنوان کوچ ندارد و میترسد چگونه درباره او فکر خواهیم کرد؛
- ممکن است به این علت از حرفزدن میترسد که منتقد درونیاش فکر میکند جواب او به سؤال ما احمقانه یا غیربالغانه است؛ (به خودش میگوید: «بچه نشو!»)
- یا شاید فکر میکند اگر جواب را با صدای بلند بگوید، مجبور است به انجام یک کار ترسناک متعهد شود؛
وقتی مردم فکر واقعیشان را اذعان نمیکنند، درواقع در حال ردکردن بخشی از وجودشان هستند؛ به این معنا که آنها بیشتر به اینکه چهکسی باید باشند، توجه میکنند؛ تااینکه درحقیقت چهکسی هستند. احتمالاً این نمیدانم و تمایل نداشتن آنها به مواجهشدن با افکار و احساساتشان همان چیزی است که در حال متوقفکردنِ حرکت روبهجلوی آنهاست. ما به عنوان کوچ در چنین مواقعی نباید بهدنبال طراحی کاری برای اقدام مراجع باشیم؛ بلکه باید به مراجع کمک کنیم تا با افکار و احساساتشان صادقانه روبهرو شود؛ اعم از اینکه چنین جوابهایی بدهند:
- میدانم که باید از کارم استعفا بدهم و میترسم.
- مسئله بزرگی نیست؛ اما نمیخوام عذرخواهی کنم.
- فکر میکنم احمقم. میترسم به من بخندند.
- میدانم که باید با این قضیه روبهرو شوم؛ اما از اینکه تعارض پیش بیاید متنفرم و میترسم دوستیمان خاتمه یابد.
اکنون که متوجه حقیقت شدیم، زمانش رسیده که برای آن راهحلی پیدا کنیم. توجه داشته باشید که تبدیل نمیدانم به «آهان… . فهمیدم!» به این آسانیها هم نیست. مهم است بهخاطر داشته باشید، اگر برای مراجعان اذعان به واقعیت و گفتن واقعیت آسان بود، تا حالا آن را انجام داده بودند.
وقتی مراجع یک قدم شجاعانه برمیدارد و درباره حقیقتی ناخوشایند صحبت میکند، مثل این است که حرکت پلانک را انجام داده باشد؛ ترسناک و مفرح! و در غالب اوقات هم آسایش خاطری بعد از آن به وجود میآید. از طریق حقیقت ناخوشایندی که مراجع از آن اجتناب میکرد، میتوانید نگاه عمیقتری به احساسات، علایق، ترسها، قضاوتها، پیشفرضها و باورهای محدودکنندۀ او داشته باشید و به او کمک کنید روبهجلو حرکت کند. از این لحظه به بعد میتوانید به مراجع کمک کنید مسئله را به قسمتهای کوچکتری تقسیم کند و راهحلها و نقشهای بهتر و جدیدتری پیدا کند؛ همچنین بهتر است برای مواجهه با بدترین اتفاقِ ممکن برنامههای جایگزین داشته باشید. مواجهشدن با حقیقتِ خودمان اگر چه دردناک است؛ اما همان چیزی است که ما را آزاد میکند. معمولاً چنین لحظاتی منجر به گفتن عبارت «آهان… . فهمیدم» میشوند. در اینجا به ۱۲ روش برای تبدیل نمیدانم به آهان… . فهمیدم اشاره میکنیم:
- ساکت باشید. هیچ عکسالعملی نشان ندهید و بهآرامی صبر کنید تا مراجع جواب بعدی را بگوید؛
- بپرسید: «این ندانستن برای تو چه شکلی است؟»
- بپرسید: «ندانستن این موضوع چطور به تو کمک میکند؟ (برایت چه فایدهای دارد؟)»
- بپرسید: «الان که داری به این سؤال فکر میکنی، چه احساسی داری؟»
- محتاطانه بپرسید: برایم جای سؤال است که داری وانمود میکنی چهچیز را نمیدانی؟
- بپرسید: «اگر به خودت اجازه بدهی که هر فکر و احساست را با صدای بلند بیان کنی، چه میگویی؟ (فکر و احساسی که از آن اجتناب میکنی و ممکن است احمقانه، بچهگانه یا جزئی باشد)»
- با ملایمت بپرسید: «پشت این نمیدانم چیست؟»
- آرام بگویید: «یک نفس عمیق بکش و چند لحظه به این سؤال فکر کن. بهآرامی بهسمت این ندانستن حرکت کن.»
- بپرسید: «اگر چیزی که نمیدانی رنگ، بو، مزه یا صدا داشت، میتوانست چه باشد؟»
- بگویید: «برای من هم بعضی اوقات پیش میآید که چیزی را نمیدانم. عجله نکن و هروقت چیزی به ذهنت رسید بگو.»
- بگویید: «اگر بهطور مخفیانه جواب را میدانستی و هیچکس (نه من، نه خودت، و نه هیچکس دیگری) نمیتوانست تو را قضاوت کند، چه میگفتی؟»
- بگویید: «فرض کن سوار بر یک هلیکوپتر در حال پرواز روی نقشهای زندگیات هستی. از آن بالا از زندگیات چه متوجه میشوی؟ حالا با این چشمانداز جدید چطور جواب آن سؤال رو میدهی؟»
نکته مهم: موقع تشویق مراجع به خودابرازی باید در برابر آسیبپذیری از سمت ما احساس اعتماد و امنیت کافی داشته باشند. چیزی که برای ما کوچک و بیاهمیت بهنظر میرسد، ممکن است برای آنها بسیار مهم و قابلتوجه باشد. عجله نکنید؛ مهربان، همدل و پذیرا باشید. یادتان باشد که به گفته مراجعتان بازخورد بدهید و مطمئن شوید که منظور او را کامل درک کردهاید. کوچ باشید. خودتان باشید. حالا دیگر هیچگاه نمیدانم شما را غافلگیر نخواهد کرد. صبور باشید. یکی از این ۱۲ راه را امتحان کنید؛ حتی ممکن است خودتان هم بگویید: «آهان.. . فهمیدم» برگرفته از: https://bit.ly/2TQKnkh مترجم: علیرضا پورعلی