سازمانها ممکن است به دام واکنشهای لحظهای و تصمیمگیریهای عجولانه بیفتند که میتواند به تصمیمات ناپایدار و هزینهبر منجر شود. تفکر استراتژیک، چراغی است که در تاریکیِ آینده ناشناخته، مسیر را روشن میکند و از سردرگمی و سقوط سازمان جلوگیری میکند. تفکر استراتژیک، نقشهای برای موفقیت است؛ یک چراغ راهنما در مسیر پیچیده تصمیمگیریهای سازمانی.
این نوع تفکر، فراتر از حل مسائل روزمره، به مدیران کمک میکند تا با دیدی باز که در آن چشمانداز سازمان دیده میشود، فرصتها را شناسایی و از تهدیدات پیشی بگیرند. بدون تفکر استراتژیک سازمانها در خطر ایستایی قرار میگیرند، نوآوریها کمرنگ شده و فرصتهای رشد از دست میروند. باتوجهبه اهمیت داشتنِ تفکر استراتژیک برای مدیران در این مقاله درباره تفکر استراتژیک صحبت میکنیم. با مدیربان همراه باشید.
راهنمای مطالعه مقاله
Toggleتفکر استراتژیک چیست؟
تفکر استراتژیک بهمعنای دیدن بزرگترین تصویر ممکن از یک موقعیت یا مشکل کسب و کار و سپس تجزیهوتحلیل آن برای شناسایی فرصتها و راهحلهایی است که ممکن است در نگاه اول پنهان باشند. این نوع تفکر به شما کمک میکند تا فراتر از حال حاضر فکر کنید و برای آینده برنامهریزی کنید.
این کار با استفاده از نگاه zoom in – zoom out اتفاق میافتد. یک ذهن استراتژیست، دائما نگاه خود را تغییر میدهد. دائما از بالا به کسب و کار خود نگاه میکند، تصویر کلی و آینده شرکت را در نظر میگیرد.
ذهن استراتژیست دائما به کوچکترین مسائل توجه میکند و تصویر اتمیک شرکت را برای خود ترسیم میکند. این نگاه رفتوبرگشتی به تصویر کلی و جزئی، بخشی از کار تفکر استراتژیک است که میتواند در بلندمدت باعث پیشروی اهداف استراتژیک شود. بدون داشتن تفکر استراتژیک، اجرای برنامههای استراتژیک ممکن نیست.
تعریف تفکر استراتژیک به زبان ساده
آیا شما با سفر به اصفهان و شناختن جاذبههای گردشگری اصفهان میتوانید بگویید کل ایران را شناختهاید؟ قطعا نه! برای شناخت ایران، باید تکتک شهرها را شناسایی و بازدید کنید. همچنین باید از گذشته، حال و فرهنگ آن شهرها اطلاع پیدا کرده و همه روستاها و شهرهای اصفهان را بهدقت بررسی کنید تا بتوانید بگویید ایران را میشناسید.
در دنیای کسبوکار هم به همین صورت است؛ ازآنجاییکه همهچیز مطابق تصورات شما پیش نمیرود و در کار با چالشهای بزرگی مواجه تفکر هستید، بدونِ تفکر استراتژیک فقط میتوانید سازمان را در حال حاضر آرام نگه دارید و از مشکلات دوری کنید که فقط برای مدیریت روزانه و حل مشکلات فوری خوب است.
اما تفکر استراتژیک مثل این است که شما نقشهای دارید و میدانید که میخواهید به کجا بروید. شما نهتنها به موانع فعلی نگاه میکنید، بلکه به جریانهای کسب و کار و وضعیت گذشته، حال و آینده هم فکر میکنید تا بتوانید به بهترین مقصد برسید. شما برنامهریزی میکنید که چگونه از منابع سازمانتان استفاده کنید تا شرکتی موفق و استراتژیک داشته باشید.
مثال برای تفکر استراتژیک
بیایید با یک مثال عملی به تفاوت بین مدی یک کارگاه تولیدی لباس که تفکر استراتژیک دارد و مدیری که تفکر عادی دارد، نگاه کنیم.
مدیر با تفکر استراتژیک بهدنبال روندهای جدید در صنعت مد و تغییرات در سلیقه مشتریان است تا بتواند پیشبینی کند چه نوع لباسهایی در آینده محبوب خواهند شد. همچنین بهدنبال فرصتهایی برای گسترش کسبوکار است؛ مثلاً به ایجاد برند خودش و فروش به مصرف کننده نهایی فکر میکند و دائما میخواهد بازار، برند و محصولاتش را گسترش دهد.
این مدیر ممکن است کارهای زیر را برای توسعه کسب و کار خود انجام دهد:
- تکنولوژیهای جدیدی (حتی با وجود هزینهبر بودن در کوتاهمدت) را برای بهبود کیفیت و کارایی تولید در نظر بگیرد؛
- برای برندینگ مجموعه خودش هزینه کند؛
- دورههای آموزشی مختلف را شرکت کند و کسب و کاری یادگیرنده پرورش بدهد؛
- افراد حرفهای با حقوق بالاتر را استخدام کند؛
- شرایط بازار را سنجیده و مطابق آن پیش برود.
درحالیکه یک مدیر با تفکر عادی بیشتر روی بهبود فرآیندهای فعلی تمرکز دارد تا کارها به شکل کارآمدتری انجام شوند. معمولاً براساس سفارشات فعلیِ عمدهفروشان تولید میکند و هدفش جلب رضایت عمدهفروشان در تحویل بهموقع محصولات تولیدشده است.
این مدیر ممکن است کمتر بهدنبال ریسکهای جدید باشد و بیشتر بهدنبال حفظ وضعیت موجود کارگاه خود است تا شرایط فعلی را بهخوبی پیش برود.
تفکر استراتژیک سازمانی
برای رسیدن به تفکر استراتژیک در سازمان، ابتدا باید بهعنوان یک مدیر مهارتهایی را در خودتان پرورش دهید و پیادهسازی کنید که در این مقاله درباره آنها صحبت کردیم؛ سپس تفکر استراتژیک را با آموزش و شیوه الگوبرداری به کارمندان خود هدیه دهید. تفکر استراتژیک سازمانی بهمعنای بهکارگیری تفکر استراتژیک در سطح کل سازمان است.
این نوع تفکر شامل هماهنگسازی فکرهای خلاق در یک دیدگاه مشترک است که به سازمان کمک میکند بهسمت تدوین روشی پیشروی کند که در آینده همه ذینفعان سازمان را راضی میکند؛ زیرا تفکر استراتژیک به شما توانایی فکر کردن در خارج از چارچوبهای معمول و دیدن فرصتهایی را میدهد که ممکن است برای دیگران پنهان باشد.
تفکر استراتژیک سازمانی شامل هماهنگسازی فکرهای افراد خلاق در جهت رسیدن به یک دیدگاه مشترک برای سازمان است.
تفکر استراتژیک جمعی یا سازمانی سینرژی برای سازمان ایجاد میکند؛ اگر همه یا اکثر افراد سازمان بتوانند استراتژیک فکر کنند، میتوانند همه با یک چشم و درعینحال از زوایای مختلف حال و آینده سازمان را ببینند؛ بنابراین جلسات طوفان فکری مفیدتر، سینرژی بیشتر و تصمیمات منطقیتر میشوند.
ویژگیهای تفکر استراتژیک
پس از اینکه با مفهوم تفکر استراتژیک و اهمیت آن آشنا شدید، بهتر است بیشتر درباره ویژگیهای آن بدانیم. در ادامه این بخش درباره ویژگیهای افراد با تفکر استراتژیک صحبت میکنیم.
دیدگاه zoom in – zoom out دارد
یکی از بیماریهایی که مدیران اکثرا به آن مبتلا هستند، نزدیکبینی و یا دوربینی ذهن آنهاست. خیلی از مدیران آنقدر حفظ وضع موجود برایشان مهم است که آینده شرکت را فراموش میکنند؛ برعکس برخی دیگر فقط آینده را میبینند و اینقدر مسائل کوتاهمدت را جزئی میبینند که در مدتی کوتاه شکست میخورند و هیچوقت مدینه فاضله آینده خود را نمیبینند.
یک مدیر باهوش مدیری است که چشمانی مثل عقاب داشته باشد و همزمان که از بالا کل سازمان و کسبوکارش را میبیند، بتواند حرکات کوچک سازمان خود را هم نگاه کند. علاوه بر آن همزمان که مسائل فعلی سازمان را حل میکند، به نتایج بلندمدت هر تصمیمی هم فکر کند.
به گذشته، حال و آینده توجه میکند
بدون شناخت سیر تکاملی هر کسب و کاری نمیتوانیم بگوییم کل کسب و کار را میشناسیم. اگر بهعنوان مثال در صنعت پوشاک کار میکنیم، نمیتوانیم بگوییم الان یک برند لاکچری میزنیم و جواب میدهد؛ چون پوشاک صنعتی قدیمی و سنتی است و فرهنگ خاصی در بازارهای این صنعت جاری است.
همچنین نمیتوانیم بگوییم چون قبلا صنعت پوشاک به این صورت بوده و چنین فرهنگهایی در آن جاری است، دیگر تغییری به نیاز نیست؛ بنابراین ریسک نکنیم. همه اینها در کنار هم معنی پیدا میکنند. شناخت کامل صنعت و مارکت از گذشته تا پیشبینی آینده حاصل وجود یک ذهن استراتژیست است.
اخلاقیات، اجتماعیات و فرهنگ برایش مهمتر از سودآوری است
در بلندمدت کسب و کارهایی که اخلاقیات، اجتماعیات، انساندوستی، محیط زیست و فرهنگ برایشان مهم نیست، با مشکلات زیاد و ورشکستگی مواجه میشوند. مشتریان ممکن است تصمیمات هیجانی بگیرند؛ اما خوشبختانه سطح آگاهی افراد بسیار بالا رفته و تا چند سال آینده خبری از تصمیمات هیجانی درباره انتخاب یک برند بیکیفیت نیست.
همه مسائل را دستهبندی و تفکیک میکند
در آفرینش بشریت همهچیز براساس نظم، اصول و انضباط شکل گرفته است. مدیرانی که انضباط و دستهبندی را در کسب و کار خود رعایت نمیکنند، یک باگ بسیار بزرگ دارند که در آینده میتواند به سیستم آسیب جدی وارد کند.
یک مدیر با ذهن استراتژیست، دائما مسائل و مشکلات، محیط، افراد و وظایف، تصمیمات و نتایج را دستهبندی و تفکیک میکند و درباره هریک از آنها بهطور مجزا بهصورت هالستیک یا اتمیک فکر میکند. سپس با تفکر سیستمی مسائل را کنار هم قرار داده و به یک تصویر کلی از سیستم کسب و کار خود میرسد.
تفکر انتقادی دارد
تفکر انتقادی لازمه تفکر استراتژیک است. اگر شما نتوانید راجع به مسائل مختلف در سازمان انتقاد کنید و همیشه عینک خوشبینی را روی چشمانتان بگذارید، نمیتوانید موفق شوید. دنیای کسب و کار دنیایی کاملا منطقی با شرایط پیچیده است.
هیجان، احساسات، خوشبینی، تصمیمات عجولانه و… حاصل یک تفکر معمولی است؛ درحالیکه تفکر انتقادی به مدیر کمک میکند بهطورکامل مسائل را از زوایای مختلف درک کرده و از طریق تحلیل دقیق دادهها و اطلاعات به تصمیمگیری دقیق و منطقی برسد
این نوع فکر کردن به مدیر کمک میکند تا از مسیرهای مختلف برای حل مشکلات و بهبود عملکرد استفاده کند و بهترین تصمیم را انتخاب کند. اگر در ذهن یک مدیر دائما چرا ایجاد نشود، قطعا بدانید که از گذشته، حال و آینده کار خود خبر ندارد، مسائل سازمانش تفکیکشده و دستهبندی شده نیستند و مدیر کوتاهمدت فکر میکند.
اگر مایلید بیشتر درباره تفکر نقادانه یا نقاد بدانید، حتما مقاله تفکر انتقادی چیست را مطالعه کنید.
دیسیپلین دارد
تفکر استراتژیک اگر اجرایی نشود، دیگر تفکر استراتژیک نیست؛ بلکه رویاپردازی است. برای اجرایی شدن تفکر استراتژیک مدیر باید دیسیپلین یا خودانضباطی داشته باشد. دیسیپلین در لغت به توانایی انجام دادن یا حتی انجام ندادن کاری در یک زمان مشخص گفته میشود.
خیلی از کارها، برنامهها، استراتژیها وقت مشخصی دارند. اگر شما نتوانید کارها را بهدرستی در جای درست و در زمان درست انجام دهید، دیگر نمیتوانید تفکر خود را اجرا کنید و دوباره به رویاپردازیهای بیهوده میرسید؛ بنابراین دیسیپلین آخرین گام عبور از تفکر استراتژیک بهسمت برنامهریزی استراتژیک است. اگر دیسیپلین وجود نداشته باشد؛ کل تفکر استراتژیک بیهوده میشود.
توانایی شیفت شدن برای مدیریت بهتر دارد
چالش هایی در کسب و کار وجود دارند که پاسخی برای آنها وجود ندارد. باید با تمامی ابزارهایی که در بالا به آن اشاره کردیم، شیفت و جابجایی را انجام دهید و راه دیگری را انتخاب کنید. شیفت شدن بهمعنی رفتن از حالتی به حالت دیگر (بهتر) است تا بتوانیم به مسائل پاسخ بهتری بدهیم و برنامه بهتری برای رسیدن به اهداف بریزیم.
محیط کسب و کار پویاست و برای موجسواری در این پویایی، مدیر باید دائما در حال شیفت کردن باشد، علم خود را بهروز نگه دارد، روی اجرای برنامههای استراتژیک نظارت و کنترل داشته باشد و براساس محیط پویا و تفکر استراتژیک دائما به علم و عمل جدید شیفت کند.
هیچ فرمولی برای موفقیت تضمینشده ندارد
اگر در کسب و کار خود از فردی فرمول ۴P یا آمیخته بازاریابی را شنیدید، به سرعت خودتان را از آن فرد دور کنید! چون این فرد نه علم خود را آپدیت کرده، نه توانایی شیفت شدن دارد. این فرد با نگاهی فرمولهشده و سادهشده به مسائل نگاه میکند و دیدگاه انتقادی، تفکر استراتژیک و تمامی ابزارهایی که تا الان در مقاله خواندید را ندارد؛ زیرا فقط براساس اصول میخواهد کار خود را ساده کند.
مدیریت کسب و کار هنر است؛ هنر با فرمول به موفقیت نمیرسد. ما نمیتوانیم فرمولی که سال X در کشور Y در صنعت Z با شرایط و بودجه و برنامه F نوشته شده است را برای خودمان در سال O در کشور K در صنعت M با شرایط و بودجه و عارضههای S یکی کنیم.
تفکر استراتژیک دقیقا همینجا معنی حقیقی خودش را بروز میدهد. مدیری که تفکر معمولی دارد، با فرمولها، بنچمارکینگ و سایر موارد فرصت فکر کردن را از خود میگیرد و کار خود را در ظاهر ساده میکند؛ اما این در بلندمدت آسیب بسیار جدی به مدیر و شرکتش خواهد زد.
مراحل تفکر استراتژیک
بهطورکلی اگر بخواهیم برای تفکر استراتژیک نقشه راهی ترسیم کنیم، در قدم اول شما باید فهمی از بازار صنعت خود به دست بیاورید تا با آن بتوانید استراتژیهایی اثربخش تنظیم کرده و به نتایج دلخواهتان برسید.
اما اگر بخواهیم تفکر استراتژیک را بازتر کنیم، باید بگوییم تفکر استراتژیک از مراحل زیر پیروی میکند:
۱. تجزیه و تحلیل محیطی
این مرحله شامل بررسی عواملی است که بر سازمان تأثیر میگذارند. این عوامل در محیط کلان یا خرد، درونی یا بیرونی سازمان قرار دارند. پس از بررسی این عوامل، تهیه ماتریس (PESTEL) و (SWOT) نیز بخشی از این مرحله است که به شما کمک میکند یک دید کلی (هالستیک) نسبت به بازار صنعت خود داشته باشید.
۲. تعریف مأموریت و چشمانداز
سپس در مرحله دوم، باتوجهبه تحلیل محیطی خود، مأموریت سازمان (هدف اصلی) و چشمانداز (تصویری از آینده مطلوب) را مشخص کنید.
۳. تدوین اهداف استراتژیک
وقتی هدف اصلی و چشمانداز ترسیم شوند، شما میتوانید اهداف کوتاه مدتتری را تدوین کرده تا بتوانید برای رسیدن به این اهداف استراتژیهای مختلفی تدوین کنید
۴. تدوین استراتژیها
حالا نوبت به تدوین استراتژی میرسد. استراتژیها شامل برنامهها و اقدامات مشخصی هستند که برای دستیابی به اهداف کوتاهمدت تعیین میشوند. این مرحله نیاز به خلاقیت و تحلیل دقیق دارد.
یادتان باشد استراتژیای که به تکنیک و تاکتیک ختم نشود، استراتژی اثرگذاری نیست
۵. پیادهسازی استراتژیها
در این مرحله، استراتژیها به اقدامات عملی یا همان تکنیکها و تاکتیکها تبدیل میشوند و منابع لازم برای اجرای آنها اختصاص پیدا میکند، اجرا میشود، بازخورد گرفته شده و درنهایت شما به نتایج دلخواه خود میرسید.
مزایای داشتنِ تفکر استراتژیک
در این بخش میخواهیم درباره مزایای داشتنِ تفکر استراتژیک برای یک مدیر صحبت کنیم. این مزایا عبارتند از:
- تصمیمگیری بهتر: با داشتن دیدگاهی بلندمدت، تصمیمات براساس اطلاعات دقیقتر و تحلیلهای عمیقتر گرفته میشود.
- پیشبینی آینده: تفکر استراتژیک به مدیر سازمان کمک میکند تا تغییرات آینده را پیشبینی کرده و برای آنها آماده باشد.
- ایجاد مزیت رقابتی: سازمانها میتوانند با شناسایی فرصتهای جدید و ایجاد نوآوری، مزیت رقابتی خود را تقویت کنند.
- مدیریت منابع: تفکر استراتژیک به استفاده بهینه از منابع و جلوگیری از هدررفت آنها کمک میکند.
- پایداری و بقا: مدیرانی که استراتژیک فکر میکنند، بهتر میتوانند با تغییرات سازگار شوند و و در بلندمدت بقا داشته باشند.
- تشکیل فرهنگ سازمانی قوی: تفکر استراتژیک میتواند فرهنگ سازمانی را ایجاد کند که در آن نوآوری و دیدگاههای بلندمدت ارزشمند باشند.
- توسعه کسب و کار: خواه یا ناخواه تفکر درست استراتژیک به رشد و توسعه سازمان در بلندمدت منجر میشود.
تفاوت تفکر استراتژیک و تفکر سیستمی
تفکر سیستمی تمرکز بر درک ارتباطات و وابستگیهای میان اجزای مختلف سیستم دارد و بهدنبال درک عمیقتر از چگونگی تأثیرگذاری تغییرات در یک بخش بر کل سیستم است.
بهطور خلاصه، تفکر استراتژیک به ما میگوید چه باید انجام دهیم تا به اهداف بلندمدت برسیم؛ در حالی که تفکر سیستمی به ما میگوید چگونه تغییرات در یک بخش میتواند بر کل سیستم تأثیر بگذارد. در دوره تفکر سیستمی کاملا درباره اهمیت و مفهوم تفکر سیستمی در مدیریت سازمان صحبت کردهایم و پیشنهاد میکنیم نگاهی به این دوره بیندازید.
درنهایت با این دو تفکر (سیستمی و استراتژیک) برای شرکت برنامه ریزی استراتژیک میکنیم و این برنامه را اجرا و کنترل میکنیم.
تفاوت تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک
برای بیان تفاوت بین تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک ویژگیهای هرکدام را باهم بررسی میکنیم. تفکر استراتژیک بهصورت زیر است:
- این فرآیند به دیدن تصویر بزرگ (holistic view) و درک اینکه چرا و چه برای آینده مهم است تمرکز دارد؛
- به فرصتها و تهدیدات به شکل holistic و atomic نگاه میکند و سعی میکند راهحلهای خلاقانه برای مشکلات پیدا کند؛
- علاوه بر کلیبینی و جزئیبینی، به گذشته، آینده و حال هم فکر میکند؛
- نگاهی نقادانه به مسائل دارد؛
- نتیجه کوتاهمدت و بلندمدت همه مسائل را میسنجد.
درحالیکه برنامه ریزی استراتژیک ویژگیهای زیر را دارد.
- این فرآیند درباره تعیین اقدامات مشخص و چگونگی رسیدن به اهداف استراتژیک صحبت میکند؛
- به جزئیات و مراحل اجرایی میپردازد و برنامههای عملیاتی را توسعه میدهد؛
- بیشتر درباره عمل کردن و پیادهسازی برنامهها براساس نقشه اتمیک (جزئینگر) است.
۵ تکنیک برای تقویت تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک در ضمیر ناخودآگاه افراد نقش بسته و به کمک ضمیر خودآگاه میآید. اگر شما بارها مواردی که در این مقاله گفتیم را بخوانید، هیچوقت نمیتوانید استراتژیک فکر کنید. تکنیکهایی وجود دارد که میتوانید با استفاده از آن تفکر استراتژیک را به ذهنیت تبدیل و در زندگی شخصی و کسبوکاریتان پیاده کنید.
- آموزش ببینید و سطح آگاهیتان را بالا ببرید؛
- از رهبرانی که ذهن استراتژیست دارند، الگو بگیرید؛
- با ابزارهای تفکر استراتژیک مثل دید زوماین زوماوت، تفکیک مسائل، انضباط، نوشتن عواقب هر تصمیم در بلند مدت و کوتاه مدت روی کاغذ و… را تمرین کنید؛
- تلاش کنید خارج از چارچوب فکر کنید. برای هر چیز چرا بیاورید و مسائل را بهراحتی نپذیرید؛
- تصمیماتتان را مداوم ارزیابی کنید، نتایج مثبت و منفی تصمیماتتان را بهصورت یک گزارش یادداشت و مدام آنها را مرور کنید تا با اصالت چراییه اجرای تفکر استراتژیک آشنا شوید.
با کمک تکنیکهای بالا و تمرین مداوم میتوانید بعد از مدتی کم کمتفکر استراتژیک را تبدیل به یک عادت غیر قابل ترک در ضمیر ناخودآگاه خودتان کنید.
سپس فرهنگی را در سازمان ایجاد کنید که در آن تفکر استراتژیک به یک عادت تبدیل شده و در تمام سطوح سازمان جاری است. این تغییرات ممکن است به زمان و تلاش مستمر نیاز داشته باشند؛ اما با پیگیری و تعهد، میتوانند به نتایج مثبت و پایدار منجر شوند.
سخن پایانی
تفکر استراتژیک هوشمند و پویاست. مدیران استراتژیک افرادی ابهامپذیر، شجاع، کمالگرا، سازنده و خلاق هستند. اگر این ویژگیها در شما جاری باشد، میتوانید با تمرین و اجرا تفکر استراتژیک را در خود نهادینهسازی کنید و سپس در سازمانتان ترویج دهید. یک سازمان بدون تفکر استراتژیک نمیتواند در بلندمدت به موفقیت برسد. این نوع تفکر نهتنها به بهبود عملکرد شرکت کمک میکند، بلکه به ایجاد ارزش برای سهامداران و مشتریان نیز منجر میشود؛ پس آن را دست کم نگیرید.
مقالات پیشنهادی ما برای مطالعه:
استراتژی کسب و کار چیست و چگونه تدوین میشود؟